ساختگرایی چیست؟ساختگرایی در معنای عام خود، قلمرویی وسیعتر از آموزش را در بر میگیرد. همچون بسیاری از معانی که زاییده در حیطه فلسفهاند و سپس به درون اجتماع و شاخههای علوم سیلان یافتهاند، خاستگاه ساختگرایی را نیز در درجه اول میتوان فلسفه و شناختشناسی دانست. نفوذ ساختگرایی در حیطههایی همچون روانشناسی، آموزش، جامعهشناسی، سیبرنتیک و تکنولوژی چشمگیر است.
برای مثال در حیطه فناوری، نظریه مشهور اسکات (ساخت اجتماعی تکنولوژی)، بیان میکند که تغییرات تکنولوژی بر مبنای روابط، فعالیتها، تفاسیر و ارتباطات اجتماعی انسانهای مرتبط با تکنولوژی صورت میپذیرد.
سرشت نظریه سازندگی یا ساختگرایی با روح پستمدرنیسم پیوند خورده است. همانگونه که اندیشههای حاکم بر فلسفه، جامعه و علوم اندک اندک از قلمروی حاکمیت مدرنیسم و پوزیتیویسم فاصله گرفته و در بستر پستمدرنیسم به حرکت خود ادامه میدهند، آموزش پوزیتیویسمی و مبتنی بر نظریه رفتارگرایی نیز به سمت آموزشی آزادتر که محور اصلی آن فرد است سوق داده میشود.
هدف این نوشتار بررسی ساختگرایی در حوزه آموزش و بهویژه آموزش ریاضیات است، ساخت و سازگرایی در آموزش ریاضیات نوین، بالاترین جایگاه را در میان دیگر نظریههای یادگیری و آموزش داراست. با توضیحات داده شده شاید دیگر نتوان ساخت و سازگرایی را همچون رفتارگرایی تنها یک نظریه یادگیری به حساب آورد. ولتانشنگ بیان میکند ساختگرایی بیش از آنکه یک نظریه باشد، یک جهانبینی و باور است. از این رو به نقل از دیوید تال در نظر گرفتن یک چارچوب ساختاری [برای آن] امری تقریباً محال است... تاکنون هزاران مقاله در رابطه با ساختگرایی و تحقیقات مربوط به آن در سراسر جهان نوشته شده است ولی به سختی میتوان کتاب یا مقالهای یافت که در آن چارچوب، اصول و یا به اصطلاح الفبای ساختگرایی توضیح داده شده باشد.
بیان این نکته که مطالعات عمیق در زمینه آموزش و بهویژه آموزش ریاضیات، ارتباط تنگاتنگی با فلسفه و شناختشناسی مییابد، حائز اهمیت است.
بخشی از سنتهای قدیمی به همراه برخی از تئوریهای جدید در حوزه فلسفه، پیکره مفهومی فلسفه ساختگرایی را تشکیل میدهد.
از این دیدگاهها، ادراک و باورهای ما از جهان، صرفاً ساختههایی بشری هستند که بهگونهای فعال بنا گشتهاند و دریافت منفعلانه دادههای حسی، ادراک ما را تشکیل نمیدهد.
ساختگرایی فلسفی معتقد است ما هیچ چیز را خارج از حوزه فعالیتها و تجارب خویش درک نمیکنیم و در واقع ما هستیم که جهان دانستههای خود را بر پایه تجربه و گسترش فعالانه دانش بنا میسازیم. ون گلسرفلد بیان میکند صرفنظر از اینکه ما چهقدر در پیشبینی نتیجه برخی اعمال و یا تاثیرات بعضی علل موفق هستیم، نمیتوانیم اثبات کنیم که چگونگی واقعیت جهان را کشف کردهایم. پذیرش این باور که دانش واقعیتی فراتر از تجارب ما را منعکس نمیسازد به همان اندازه دشوار است که رأی مردمان قرن شانزدهم میلادی ترک باور مرکزیت زمین در جهان هستی دشوار بود.
مفهوم ساختگرایی در آموزش
ساختگرایی که در معنی عام خود با فلسفه در ارتباط است، از نقطه نظر آموزش ریاضیات، روشی است که دانشآموزان خود، دانش ریاضیات خود را بهطور فعالی بر پایه دانش پیشین میسازند. دانش به محتوای ذهنی فرد اتلاق میشود و نه دانش رسمی و ساختن نتیجه فعالیت ذهن است. منظور از ساختن، کار با جورچینها، مکعبها، یا ساختن اعداد منطقی از روی اعداد اعشاری و یا انجام یک اثبات نیست، گرچه انجام هریک از اینها ممکن است منجر به ایجاد ساختههای ذهنی گردد. دانش جدید از درون دانش پیشین بیرون آمده و بر پایه آن ساخته میشود. دانش چیزی بیش از حقایق بهخاطر آورده شده است (مانند اصل فیثاغورس یا فرمول محاسبه مساحت مثلث). دانش ساختارهای وسیعی از مفاهیم ذهنی را در بر میگیرد که به فرد اجازه هرگونه تعبیر و تفسیر از معنی واژگان، بهخاطر آوردن مطالب و یا جستوجوی موثر در یک حوزه جدید ریاضی را میدهد.
ساختگرایی استعارات آموزشی همچون انتقال و دریافت را که خلق ریاضیات در خارج از ذهن فرد یادگیرنده را پیشفرض میداند، رد میکند. ون گلسرفلد رفتارگرایی اسکینر را آنتیتزی در برابر ساخت و سازگرایی میداند که ادراک اساس آن است.
وظیفه یک معلم با دیدگاه ساخت و سازگرایی، خلق محیطی مناسب برای دانشآموزان است تا معانی ریاضیات خود را بسازند؛ دانستن، مرحلهای انعطافپذیر و سازگارشونده است که واقعیتی تجربی را سازماندهی میکند. ساختگرایان رادیکال سعی دارند نشان دهند که چگونه نمادها و فرمهای موجود در ریاضیات با فلسفهشان سازگار است. علائم ریاضی راهنمای ذهن و اندیشه هستند، همانگونه که اثاثیه موجود در یک اتاق حرکت در آن اتاق را جهت میدهند، (1991) علائم و نشانههای ریاضی ادراک ریاضیات را تحکیم میکنند، یادگیرنده نیاز دارد چگونگی استفاده از نمادها را درک کند.
محیط آموزشی که ساخته میشود فقط در حوزه فهم و ادراک یادگیرنده معنا مییابد و خارج از آن موجودیت مستقلی ندارد.
رنسیک در ارتباط با ساختگرایی بیان میکند: معانی توسط ابزار ادراکی فرد ساخته میشوند.
ساندرز معتقد است: ساختگرایی وضعیتی فلسفی در رابطه با واقعیتی است که فرد آن را کشف یا جستوجو نموده است. به عبارت دیگر آنچه که یافته شده، اختراعی است که مخترع از عمل اختراع آن بیخبر است و تصور میکند موجودیتی مستقل از وی دارد؛ این اختراع اساس جهانبینی و عملکردهای او را تشکیل میدهد.
در دوران کودکی اندیشه و تصورات کودکان از طریق تجربه و رفتارهای اجتماعی رشد و تکامل یافته و به عقل سلیم بدل میگردد.
اٍستف بیان میکند: از دید ساختگرایان، یادگیری، نوعی سازگاری است که کودکان در طرحوارههای عملکردی خود جهت خنثیسازی آشفتگیهای ناشی از تعامل ایشان با جهان بهعمل میآورند. فبریکس، نظریه طرحواره پیاژه را چنین بیان میکند: واقعیت پدیدهای است که ما از طریق تجربه آن را میسازیم.
از دیدگاه پیاژه، هوش شامل دو مرحله بههم مرتبط میباشد: سازماندهی و سازگاری.
افراد با جداسازی افکار پراهمیت و کماهمیت و ایجاد ارتباط بین اندیشهها و نظرات گوناگون، ذهن خود را سازماندهی میکنند. در عین حال آنها ذهن خود را برای پذیرش نظرات و اندیشههای نو که حاوی اطلاعات جدیدند، سازگار مینمایند. سازگاری به دو شکل صورت میپذیرد: همسانسازی و تطابق. در شکل اول اطلاعات جدید بهسادگی به نظام ادراکی موجود اضافه میشود. در نوع دوم نظام ادراکی فرد باید بهگونهای تغییر یابد که با اندیشه و ایده نو تطبیق یابد.
منابع و ماخذ : 1
- سیف - علی اکبر- روانشناسی پرورشی - چاپ سیزدهم انتشارات آگاه تابستان 1384 تهران
2- شولتز و سیدنی الن شولتز - تاریخ روانشناسی نوین - ترجمه سیف علی اکبر( باهمکاری حسن پاشا شریفی
خدیجه علی ابادی - جعفر نجفی زند) ویرایش ششم (1977) نشر دوران
3- جان ا ی . گلاور- راجر اچ . برونینگ روانشناسی تربیتی اصول و کاربرد ان ترجمه علینقی خرازی مرکز نشر
دانشگاهی 1375 تهران گردآورنده : پرویز عبدالملکی کارشناس ارشدبرنامه ریزی درسی